پنجره ها رو وا کن.....
[sc:Comment_Author][sc:Comment_Text]
تاریخ : جمعه 2 آبان 1393
نویسنده : علی ترکاشوند

منت خدای را عز وجل که همت به کارآمد و پژوهش نا تمام سند تحو ل بنیادین به اتمام رسید

. میراثی به جای مانده از ترم پیشین که باگذر از رگبارهای بهاری و خنکای نسیم کولر تابستانی در

بین انبوه مهیبی از رعد و برق اولین بارش های پاییزی در فایلی فشرده به سمت ایمیل استاد کشاورز

روانه شد. کاری بود بس سخت و طاقت فرسا به جهت حضور حمزه پور کمیاب : (1 یابنده کمیت 2 کم

 رنگ ) و خروج ناگهانی  زنده یاد( نیکزاد ) این دو عزیز بار امانت نتوانستند  کشید قرعه کار به نام من و

میری زدند به سر انجام رساندن این امر با همه سختی هایش یادهای دلنشینی از مشق های شبانه

دوران دبستان را برایم زنده کرد.کاش جناب نیکزاد بودند واین حالت

مرا که همزمان  در دو دوره ی مختلف تاریخی سیر می کردم را روانکاوی می کردند . به گمانم

اطلاعات خوبی در حوزه ی روانکاوی داشتند چرا که  قصد انجام پروژه ای برای پایان نامه خود را

داشتند که تنها از عهده ی او و مرحوم فروید بر می آمد . احساس خوشحالی بابت خلاصی از پروژه

  دو چندان شد وقتی که از خبرگزاری های رسمی داخلی و خارجی از 20:30 گرفته تا ... خبر

استخدام جناب آقای عادل مهربان را در یکی از شرکت ها شنیدم . استخدام از آن گونه که نامبرده

درصدد انتقال پروژه اخذ مدرک کارشناسی ارشد به شرکت مشغوله می باشد. مسرورتین از این دو

واقعه در کلاس سرکار خانم دکتر نیک نام حضوری به هم رساندیم. بحث از انتخاب موضوعی دلخواه

جهت بررسی بود. من از وحشت دانش آموزان درکلاس ریاضی گفتم. چرایی ترس از ریاضی و معلم

ریاضی همیشه از مجهولات ذهنی من بوده. اگر چه این ترس و وحشت را در دوره ی ما قبل معلمی

آن زمان که در کسوت دانش آموزی نیمکت نشین بودم تجربه کرده ام، وبا این که در درس ریاضی

همیشه از بهترین ها بودم ( اگرجناب مفیدی  مجددا تعبیر به خود ستایی نفرمایند ) ولی ترس و

اضطراب از این درس همیشه همراهم بود . اما باور کنید امروز که از معلمین ریاضی هستم اصلا ترس

و واهمه ای از خود ندارم. نه تنها بنده از خود نمی ترسم که حتی دانش آموزان نیز از من هیچ پروایی

ندارند و از در رفاقت و دوستی چنان وارد شده اند که وقتی در یکی از کلاس ها از یکی از آن ها

خواستم پنجره ی کلاس را باز کند، با حرکاتی مو ز و ن وآهنگی ریتمیک ((پنجره ها رو وا کن عشق و

بیار تو خونه تا که قناری عشق بخونه عاشقو نه......)) در مقابل دیدگان این حقیر اقدام به باز کردن

پنجره نمود . بنده نیز اختیار از کف داده و بسیار خندیدم طوری که در ساعت بعد دانش آموزان دیگر

کلاس همگی کنار پنجره ها ایستاده بودند وبه محض ورود بنده به کلاس شروع کردند به خواندن

. این جانب  نیز ناچارا جهت برقراری عدالت در بین کلاسین در این سرود دسته جمعی

همرا هیشان کردم

پنجره ها رو و ا کن ....

 

 




|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: روزچهارم , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
مری تضو در تاریخ : 1393/8/4/7 - - گفته است :
جونم ؟؟؟؟؟؟؟
قرعه کار به نام کی زدند؟؟؟!!!!!
من و میری!!!! میری رو می پذیرم 20 امتیاز بهت تعلق میگیره ولی سر من گیر دارم....

پاسخ:رنج گل بلبل کشید و بوی آن را باد برد// بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد// آره داش مرتضی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

/
کلاس تحقیقات کیفی